معجزه بعد از سقط مکرر

روزهای غمگین

در تلاشی نا موفق من و همسری سعی میکردیم خودمون رو شاد کنیم تنها دلخوشيمون ساخت خونه جديدمون بود ک عاشقانه تک تک وسیله هاشو ميخريديم انگار بجای بچه نداشتمون به وسایلای خونه محبت میکردیم صد تا ایده برای اتاق بچمون داشتیم بیرون می رفتیم با دوستان قرار میذاشتیم رفت و آمدامونو زیاد میکردیم و طبق قراردادی نانوشته هیچکدوم راجع ب بچه حرفی نميزديم اما ته دلمون غوغایی بود...... هربار بچه کوچیک دوستان و آشناها رو می دیدیم انگار غم دلم تازه میشد. نه اینکه حسودی کنم نه اصلا .واسه خودم ناراحت میشدم ک هنوز این نعمت و خدا بهمون نداده . قبل از عید اسباب کشی کردیم و بهم قول دا دیم توی خونه جدید غم و ناراحتی رو راه ندیم یه قول مردونه......
26 اسفند 1393
1